×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

اندیشه نیچه

اندیشه ھا و نظریات نیچه
آثار نیچه در زمان حیاتش و پس از آن تأثیرات بسیار جدی بر جنبشھای فلسفی، ادبی، فرھنگی و سیاسی
قرن بیستم گذاشت. آثار مکتوب و منتشر شده نیچه نشان می دھد که حیات خلاق او بین سالھای ١٨٧٢
تا ١٨٨٨ بوده است. نیچه، شوریده سری است که در شوریدگی و آفرینشگری اش بی مانند است. خطا
نیست، اگر گفته شود نیچه چونان سقراط به زایش و زایندگی اشتیاق وافر داشت، چون نیچه بیش از آن
که به تولید اندیشه یا ایده پردازی دست یازد، در پی آن بود که اندیشیدن را مورد توجه قرار دھد. از این
فلسفه عبارت است از � روست که اگر فلسفه از نگاه نیچه تعریف شود چیزی نخواھد بود مگر این که
نگاه نیچه به ھرچه ھست، تازه است. قضاوتی که او درباره جھان م یکند و آن را به .� آفریدن ارزشھای نو
جھان چیزی جز آنچه ھست نیست، و دنیای � : پرسش می گیرد، داوری متفاوتی است وی می گوید
به دیگر سخن، جھانی در پساپشت این جھان وجود ندارد. ؛� حقیقی، دروغی بیش نیست
نیچه در کتابش فراسوی نیک و بد مطرح می کند که باید از دگم گرایی ھا در اندیشه فلسفی دوری کرد. او
حقیقت گرایی مطلق افلاطون را زیر سئوال می برد و جستجوی خیر و حقیقت مطلق را باطل می داند. وی
می گوید که برای بشر بنیادی تر از بررسی حقیقت جستجوی ارزش آن بوده است و متافیزیسین ھا
ھمگی به دنبال ارزش گذاری مفاھیم متضاد بوده اند. نیچه می گوید که باید در تضادھای دوگانه شک کرد.
نیز می گوید از کجا معلوم که این تضادھای دوگانه اصلا وابسته به ھم و یکی نباشند؟ در فلسفه معین
ارزشی بیشتر از نامعین دارد ھمان طور که ارزش نمود کمتر از حقیقت است. اگر چه نیچه مطرح می کند
که چه بسا این ارزش گذاری ھا اشتباه و ظاھربینانه است. از نظر وی نادرستی یک حکم باعث نمی شود
که آن حکم را رد کنیم. او احکام نادرست را برای زندگی بشری ضروری می انگارد و رد کردن آنھا را به
معنای رد کردن زندگی می داند. از نظر او فلسفه فراسوی نیک و بد ضروری ست.
نیچه مخالف عرفاست و نظر آنان را مبنی بر قرار دادن شھود به عنوان مبنای جستجوی درونی باطل می
داند. او ھمچنین معتقد است که کسانی که به شھود دلایل منطقی را متصل می کنند راه به خطا رفته
اند. از نظر او بشر به دلیل خواست قدرت به دنبال شناخت است نه به دلیل تشنگی عقل ناب. نیچه از
کانت و اسپینوزا که در پی یافتن مبانی اخلاقی برای فلسفه خود بوده اند انتقاد می کند و تلئولوژی یا
غایت انگاری اسپینوزا را باطل می داند. وی می گوید که نمی توان از ھمساز با طبیعت بودن یک اصل
اخلاقی برای خود ساخت. زیرا او طبیعت را بی رحم می داند و معتقد است اگر آدمی بخواھد مطابق با
طبیعت زندگی کند باید بی رحم باشد و او از رواقیون که در اخلاق سختگیر بودند و می گفتند که باید
زندگی با طبیعت سازگار باشد انتقاد می کند. نیچه می گوید که غرور و فریب رواقیون دلیل علاقه آنھا به
اخلاق و آمیختن آن با طبیعت است. زیرا تفکر رواقی درواقع نوعی استبداد راندن بر خویشتن است و چون
فرد جزئی از طبیعت است پس طبیعت نیز استبداد را بر او حاکم می کند.
از نظر نیچه فیلسوفی که درصدد آفرینش جھان بنابر تصور خویش است می خواھد ھمه به فلسفه اش
ایمان بیاورند و این ھمان روا داشتن استبداد بر دیگران است. پس از نظر وی فلسفه ھمان خواست قدرت
است ھمان خواست علت نخستین. او معتقد است که باید بیش از خواست حقیقت جستجو کنیم. نیچه
مسیحیت و متافیزیک را نیھیلیسم یا انکار زندگی و جھان گذران به نام حقایق جاویدان و ثابت می داند زیرا
خشک مذھبان به دنبال ھیچ مطمئن ھستند تا چیز نامطمئن.
نیچه در انتقاد از فلسفه کانت معتقد است که او در یافتن حکم تالیفی ماتقدم نیز اشتباه کرده است و این
حکم را نمی توان یک قوه تازه بشری دانست اگرچه کانت به یافتن آن مغرور بود. او به جای این پرسش
کانت که "احکام تالیفی ماتقدم چکونه ممکن ھستند؟" این سئوال را که "چرا اصلا باید باور به این نوع
احکام ضروری ست؟" لازم برای پاسخ دادن می داند. نیچه این احکام را نادرست می داند. او کانت را به
دلیل جستجوی قوه اخلاقی برای بشر شایسته انتقاد می داند. ھمچنین شلینگ را به دلیل شھود عقلی
نامیدن قوه حسی آدمی جھت راضی کردن دینداران استھزا می کند. نیچه این رمانتیسم را عامل فریب روح
آلمانی می داند و می گوید که باید بر فریب حواس خود پیروز شویم ھمان طور که کوپرنیک حرکت زمین را
ثابت کرد با وجود آن که به حواس ما درنمی آید. نیچه نیاز آدمی به متافیزیک را باطل می داند. او ابدی و
بخش ناپذیر بودن روح را که طبق اندیشه مسیحی ست به تمسخر می گیرد اگرچه علم به جای روح ذھن
و عاطفه را جایگزین کرده است. از نظر نیچه علم جھان را توضیح نمی دھد بلکه تفسیر می کند و در واقع
معنایی برای وجود نباید در نظر گرفت.
نیچه از دکارت و شوپنھاور ھم انتقاد می کند. او اطمینان "من فکر می کنم" دکارتی و نیز خرافه "من اراده
می کنم" شوپنھاوری را باطل می داند. من به عنوان فاعل و اندیشیدن به عنوان فعل ھر دو مورد شک
ھستند و نمی توان قطعیتی درباره شان صادر کرد. درباره اراده نیچه توجه ما را به این نکات معطوف می
سلام دوستان عزیز به وبلاگ من خوش
آمدین من دانشجوی رشته علوم
اجتماعی ھستم . به دلیل علاقه من به
نیچه و افکارش تصمیم گرفتم که وبلاگی
به این اسم بسازم . در این وبلاگ کامل
ترین شناخت را از این دانشمند و
فیلسوف بزرگ پیدا خواھید کرد .با توجه به
مطالعات و پژوھشھا و جستجوھای
فراوان به جرات میتوانم بگویم کاملترین
مطالب را در این وبلاگ مشاھده خواھید
کرد.اگر مطلب جدیدی بدست آوردم در
اختیارتان خواھم گذاشت .در پایان از دایی
عزیز و اھل مطالعه ام (علی گھواره )
کمال تشکر و قدر دانی را دارم که مرا با
این فیلسوف بزرگ آشنا کرد . امیدوارم که
راھنماییھایش را در این راه از من دریغ
نکند و منو یاری کنه . از حضور سبزتون
متشکرم, منتظر نظرات زیباتون ھستم.
صفحه نخست
تبلیغات X
فریدریش نیچھ - اندیشھ ھا و نظریات نیچھ Page 1 of 9
2011/12/21
کند که اراده یک احساس نیست بلکه شامل احساس ھای متعدد است و نمی توان آن را از اندیشه جدا
کرد. در عین حال اراده یک شور است و کسی که اراده می کند به اشتباه اراده را با عمل یکی در نظر می
گیرد. از نظر نیچه علت و معلول را بشر جعل کرده است و اشیاء فی نفسه معلول نیستند بلکه مفاھیمی
مانند علت تقابل اجبار قانون انگیزه آزادی را ما جعل کرده ایم. وی ھمچنین معتقد است که قدرت خواھی
بشر و نه میل به شناخت اولین عامل برای گرایش او به فلسفه بوده است.
نیچه می گوید که بشر برای فرار از خدا طبیعت را عامل ھمه چیز می داند و قانونی در طبیعت در کار
نیست بلکه پدیده ھای طبیعی به دلیل قدرت به وجود می آیند. نیچه بشر را مشتاق زندگی ساده و ھمراه
با ریاکاری اخلاق گرایانه می بیند. او از فلاسفه می خواھد که به دنبال حقیقت نروند چون حقیقت نیاز به
پشتیبان ندارد. پیشداوری درباره اخلاق به این معناست که نیت اعمال را منشاء آنھا می دانیم. نیچه ما را
به کنار نھادن این پیشداوری دعوت می کند و برگذشتن از اخلاق را توصیه می کند زیرا از نظر او ارزش یک
عمل ربطی به نیت آن ندارد. زیرا نیت به خودی خود معنایی ندارد و ارزش دادن به آن یک پیش داوری ست.
او ھمچنین احساسی را که به لذت بینجامد نکوھش می کند و می گوید که باور داشتن به یک عقیده یا
واقعیت به دلیل لذت داشتن آن است نه حقیقت داشتن آن. نیچه ذھن و ادنیشه را مسئول به خطا افتادن
بشر می داند و این جھان را اشتباه می داند. او ما را به گذشتن از ارزش گذاری ھای اخلاقی دعوت می
کند زیرا معتقد است که باید ورای این ارزش گذاری ھا زندگی کرد. او می گوید که باید اخلاق را بدون این
ارزش گذاری ھا یعنی بدون پیش داوری بررسی کرد. ھمچنین می گوید که فیلسوف باید از ایمان به زبان
فراتر رود زیرا مفاھیم در چارچوب زبان اسیر می شوند و نمی توان آنھا را کاملا با زبان توضیح داد.
نیچه جھان را بر اساس خواست قدرت می داند. او سخت ترین و خطرناک ترین آزمون را دور کردن خود از
ھمه وابستگیھا می داند. او می گوید که فلسفه ای که ادعا کند حقیقت برای ھمه است جزمی میشود.
خیر نباید ھمگانی باشد وگرنه دیگر خیر نیست زیرا چیزھای ھمگانی ارزشی ندارند. نیچه حتی جذب
شدن افراد به یک فرد زاھد را به دلیل خواست قدرت در آنھا می داند. قدرتی که ضدیت آنھا با طبیعت را
سبب می شود تا طبیعت وجودشان را نادیده بگیرند. نیچه مفاھیمی مانند خدا و گناه را بازیچه ھای
کودکانه برای بشر می داند. او عبادت دینی را نتیجه بیکاری و فراغت آدمی می داند و می گوید که
کسانی که بدون دین زندگی می کنند افرادی پرکار ھستند که وقتی برای عبادات دینی ندارند ولی نسبت
به آن بی تفاوتند و اگر از آنھا بخواھند آن را انجام می دھند. نیچه خداگرایی انسان را نشانه ترس او از
دست یافتن به حقیقت و گرایش او به تحریف معنای زندگی می داند. از نظر نیچه دین برای فرانروایان
وسیله رسیدن به قدرت است. دین به فرمانبران انگیزه و وسوسه قدرت طلبی در آینده و به مردم عادی
احساس آسایش و رضایت از زندگی را می دھد. نیچه می گوید که دین برای پرستاری کردن از آدمی و
پایان دادن به رنج ھای او آمده ولی بر رنج ھایش می افزاید! و آنچه را که باید نابود شود را نگه داشته و
سبب پست شدن آدمی شده است طوری که بیمارگونه احساس عذاب وجدان می کند.
نیچه نتیجه عشق به یک نفر را به زیان دیگران می داند و نتیجه می گیرد که عشق به خدا ھم چون عشق
به یک نفر است به زیان دیگران تمام می شود. وی ھمچنین می گوید که آنچه آدمی را والا می کند مدت
احساس ھای والا در اوست نه شدت آن احساس ھا. او می گوید که کسی که جنگجوست باید ھمواره در
حال جنگ باشد چون زمان صلح با خودش درگیر خواھد شد! و کسی که خود را خوار بشمارد به عنوان
خوارشمارنده باز ھم خود را بزرگ خواھد دانست. او حقیقت را به دریا تشبیه می کند که چون نمک آب دریا
زیاد است تشنگی را رفع نمی کند. اگر حقیقت آدمی تحریف شود مثل آب شور دریا خواھد بود که تشنگی
اش را رفع نخواھد کرد. انسان نمی تواند از غرایز خود فرار کند. وقتی از خطر جانی دور شود دوباره به
غرایزش برمی گردد. کسی که دلش را به بند بکشد جانش را آزاد کرده است. گاھی ظواھر انسان را فریب
می دھد مثلا سردی بیش از حد و یخ زدگی می تواند انگشت را بسوزاند و سوزان به نظر آید! آدمی که از
بی اخلاقی اش شرمگین است در نھایت از اخلاق خودش ھم شرمگین خواھد بود. از نظر نیچه مردان
بزرگ فقط آرمان ھای خود را نمایش داده اند. خطر خوشبختی در این است که آدمی در ھنگام خوشبختی
ھر سرنوشتی را می پذیرد و ھرکسی را نیز. ھیچ پدیده ای اخلاقی نیست بلکه ما آن را اخلاقی تفسیر
می کنیم. کسیکه بخواھد به سمت معرفت برود از خدا فاصله می گیرد. استعداد آدمی را می پوشاند و
وقتی استعدادش کاھش یافت آنچه ھست نمایان می شود. کسی که آرمان نداشته باشد کمتر لاابالی
ست تا کسی که راه رسیدن به آرمانش را نمی داند. آدمی به خاطر نیاز به مراقبت و کمک دیگران با آنھا
ارتباط برقرارمی کند. نسبت به فرد پایین تر از خود نفرت نداریم بلکه نسبت به فرد برابر با خود یا بھتر از
خود.
نیچه معتقد است که فلاسفه تا قبل از او اخلاق را نشکافته اند بلکه برایش حجت آورده اند و آنچه گفته اند
فقط بر مبنای تجربه محدود خودشان بوده است. ھر اخلاقی درباره آفریننده اش است که یا می خواھد
خود را پنھان کند یا برتر نشان دھد یا از دیگران انتقام بگیرد. ھر دستگاه اخلاقی تحت سیطره جبر است و
ھمه از قوانین تو در توی سخت فرمان می برند. ھر اخلاق و دستور اخلاقی طبیعت بردگی و حماقت را
پرورش می دھد زیرا روح را با انضباط تحمیلی خود خفه و نابود می کند. از نظر نیچه اخلاق افلاطونی که
ھمه چیزھای سقراطی را جستجو و تبلیغ می کند بی پایان و ناممکن است. زیرا سقراط مساله قدیمی
ایمان و دانش یا به عبارت دیگر غریزه و عقل را برای اخلاق اینطور مطرح کرده بود که نمی توان غرایز را رھا
کرد و عقل مجبور است از غرایز پیروی کند و به کمک آنھا بیاید. افلاطون این ھر دو را با ھم پیوند داد تا به
سوی یک خدف یعنی به سوی خیر و خدا حرکت کنند. اگرچه دکارت فقط عقل را در نظر گرفت و چون عقل
فریدریش نیچھ - اندیشھ ھا و نظریات نیچھ Page 2 of 9
 2011/12/21
وسیله است پس نظر دکارت سطحی بود.
نیچه می گوید که ابتدای تاریخ ھر دانشی ایجاد ایمان و دوری از بدگمانی بوده است و چون حواس ما دیر
یاد می گیرند بنابراین خطا می کنند. به عنوان مثال برای گوش ھای ما شنیدن صداھای آشنا خوشایند
است اما شنیدن صداھای ناآشنا جالب نیست. چشمان ما ھم بیشتر کلمات یک کتاب را ندیده رد می
کنند. قیافه افراد را آن طور که ما دلمان می خواھد می بینیم. ما به دروغ عادت کرده ایم و به عبارتی به
ھنر!
نیچه تعریف می کند که در روم قدیم ترحم به دیگری از اخلاق نبود بلکه ماورای اخلاق بود. او در جامعه
اروپای عصر خود دو عامل ترس و ترحم را می بیند که شکل دھنده آن روز اروپا بود. سوسیالیسم و ادعای
جامعه آزاد در نظر نیچه یک گرایش بیمارگونه است که مردم را با ضعف روحی بار می آورد و ترحم را در آنھا
برمی انگیزد. چنین جامعه ای از نظر او رو به تباھی ست و فیلسوفان آینده باید چاره ای برای آن پیدا کنند.
نیچه می گوید که علم که زمانی زیردست خداشناسی بود اکنون ادعای برتری بر فلسفه را دارد و مردم در
دوره او به دلیل اشتباھات یک فیلسوف از فلسفه رویگردان می شوند. او معتقد است که فیلسوف باید
خطر کند و بی پروا زندگی کند اگرچه این نوع زندگی را دیگران نپسندند. او مرد علم را بی تفاوت نسبت به
زندگی خودش می داند زیرا غرق در دنیای عینیات است. یک دانشمند حتی برای عشق زمینی ھم وقت
ندارد! او نه رھبر است نه فرمانبردار. او کمال بخش نیست. سرآغاز ھم نیست. او فردی بی خویشتن
است.
یک وجه بنیادی کار نیچه نقد فرھنگ است. نقد فرھنگ شرح و پرده برداشتن از آموزه ھای اخلاقی،
ساختارھای سیاسی، ھنر، زیباشناسی و... است و نقد فلسفی فرھنگ، حمله یا دفاعی در برابر باورھای
یک یا چند اجتماع است. نیچه به انحطاط فرھنگی عصر خود نظر داشته است و نمود انحطاط فرھنگی را
بی ارزش شدن برترین ارزشھا می داند. او چنین نمودی از انحطاط فرھنگی را نھیلیسم می نامد. نیچه در
چگونگی انحطاط فرھنگی را در قالب داستان مرد دیوانه ای بیان ،� حکمت شادان � ،� دانش شاد � کتاب
می کند. به نظر نیچه ھنر در مقابل حقیقت قرار دارد؛ زیرا او می پندارد که در طول تاریخ، دروغ حقیقت نامیده
شده است. لذا حقیقت به انسان زیان می رساند. اساساً ھمواره زندگی پیش پای حقیقت ذبح شده است.
اگرچه نیچه حقیقت را افسون و افسانه می داند؛ اما آن را برای زندگی، که عین سیلان است و به خودی
خود از ھر گونه ثباتی عاری است، لازم و ضروری می داند.
به نظر نیچه نگاه زیبایی شناختی در مقابل نگاه عقلانی قرار دارد؛ زیرا در نگاه عقلانی ما به عنوان فاعل
شناسانده در بیرون جھان قرار می گیریم؛ اما در نگاه زیبایی شناختی ما با شفاف ترین شکل اراده روبه رو
ھستیم؛ البته تلقی نیچه از حقیقت ھمچنان در محدوده متافیزیکی از حقیقت به مثابه مطابقه، قرار دارد؛
به ھمین دلیل او حقیقت را کذب می انگارد.
از نظر نیچه شک آوران به دنبال نه یا آری نیستند. آنھا از ھر قطعیتی گریزانند. نیچه شک آوری را نتیجه
وضعیتی فیزیولوژیک در اروپا می داند که از آمیزش نژادھای مختلف اروپایی حاصل شده است و افرادی این
چنین اراده ندارند و درباره آزادی اراده شک دارند. در نتیجه یک روح بیمار در اروپا رشد کرده است و
کشورھای اروپایی برای به دست آوردن اراده جنگ طلب شده اند. او شک آوری جدید را در فلسفه انتقادی
کانت یعنی سنجش گری می داند که مثبت است. از نظر وی این شک آوری خاص فیلسوفان آینده است.
نیچه می گوید که چنین فیلسوفانی به تجربیاتی دست خواھند زد که از ذوق مردم نرمخو که به
مردمسالاری (دموکراسی) گرایش دارند فراتر است. آنھا بزرگی افراد را به دلیل زیبایی اثر ھنریشان
نخواھند پذیرفت و چیزی را که جذب کننده باشد حقیقت نخواھند دانست. یعنی برعکس فیلسوفان عصر
خواھند بود که حقیقت یک اثر را بر اساس احساسی که می دھد می پذیرند. با این وجود نیچه می گوید
که این افراد سنجش گرانند و خود را فیلسوف نمی دانند بلکه ابزار فیلسوف می دانند. نیچه کانت را یک
سنجشگر می داند نه فیلسوف.
نیچه معتقد است که یک فرد برای فیلسوف شدن باید سلسله مراتبی را طی کند و سنجشگر شک آور
جزم باور و تاریخگزار باشد و نیز شاعر و جھانگرد و... تا از تجربیاتی که کسب کرده بتواند از عمق به بلندای
معانی برود و اینھا لازمه فیلسوف شدن است اما شرط لازم آن آفرینش ارزش ھاست. نیچه می گوید که
فیلسوفان آینده باید زمان را کوتاه کنند و ھمه حقیقت ھا و ارزش ھای تعریف شده در گذشته را بررسی
کنند و ارزش ھای جدید بیافرینند. آنھا فرمانروا و قانونگذار ھستند و بایدھا را تعیین می کنند که بشر از کجا
شروع کند و به کجا برود. خواست حقیقت آنھا خواست قدرت است. نیچه وجود این نوع فیلسوفان را لازم
می داند. فیلسوف باید به جای دوستدار خردمندی دیوانه ای با پرسش ھای خطرناک باشد که قصد رفتن
راه ھای نرفته را دارد و از ارزش گذاری ھای امروزین که ریاکارانه است دوری کند و آرمانش عظمت باشد
که ھمانا قوت اراده است و بشر سست اراده امروز از آن دور است و چه بسا فضیلت ھایی که به دلیل
فضیلت ھای جستجو شده بشر امروز در خاک دفن شده است و فیلسوف باید به دنبال پیدا کردنش باشد.
چنین کسی سرشار از اراده است. فراسوی نیک و بد و سالار فضایل خود است.او تنھاترین است و
فریدریش نیچھ - اندیشھ ھا و نظریات نیچھ Page 3 of 9
 2011/12/21
عظمتش در ھمین است یعنی چنان پھناور که پر. فلسفیدن از نظر نیچه دشوار است چون آموزاندنی
نیست بلکه به تجربه حاصل می شود.
نیچه درباره فضیلت خود که وجدان نیک می نامد می گوید که از نوع فضیلت نیاکان وی نیست. او رفتار بشر
مدرن را متغیر می داند مثل ستارگان که از نور خورشیدھای متعدد رنگ می گیرند. فراسوی نیک و بد ورای
ارزش ھا نگریستن بشر به وجود خود رسیدن به ابر انسان یا انسان کامل است که به خدا نزدیک تر است
تا بشر. دریافت اخلاق مثل یک وضع یعنی اخلاق را نسبی و مربوط به وضع بشری دانستن سبب دلزدگی
از آن شده نتیجه درباره دین ھم چنین است. کسانی که مردم از آنھا به صاحبان اخلاق یاد می کنند اگر ما
اشتباھشان را ببینیم از ما به بدی یاد خواھند کرد حتی اگر دوست ما باشند. نیچه روانشناسان را دروغگو
و ریاکار معرفی می کند که مردم را با مکر خود سرگرم می کنند. نیچه حکم اخلاق کردن و به این حکم
محکوم کردن را مخصوص افراد تنگ جان می داند که برای گشاده جانان در نظر می گیرند تا با صدور این
حکم به معنویت برسند. نیچه رابطه بین معنویت و اخلاق آنان را زیر سئوال می برد.
نیچه می گوید که ھمه به چیزی دلبستگی دارند و افراد والاتر به چیزھای والاتر اما افراد فرومایه فکر می
کنند که افراد والاتر به چیزی دلبستگی ندارند و ظاھربینی افراد فرومایه در نظر نیچه از سطحی نگری و
ریاکاری آنھاست و برپایه ھیچ شناخت اخلاقی نیست. حرف کسانی که می گویند عشق بری از
خودخواھی ست برای نیچه خنده دار است زیرا او ھمه چیز را طبق خواست قدرت می داند. مطلق بودن
احکام اخلاقی از دیگر مواردی ست که نیچه با آن مخالف است. او می گوید که آنچه برای یک نفر سزاوار
است نمی توان گفت برای فرد دیگر ھم سزاوار است. به عنوان مثال انکار نفس و افتادگی سزاوار یک
فرمانده نیست و برایش فضیلت محسوب نمی شود. حکم یکسان صادر کردن برای ھمه از نظر نیچه غیر
اخلاقی ست. نیچه درباره ترحم معتقد است که کسانی که در خود احساس حقارت می کنند به دیگران
رحم می کنند اما به دلیل غرورشان دم نمی زنند! یعنی درد می کشند و می خواھند با دیگران ھم دردی
کنند. از نظر او کسانی که با دیگران ھمدردی می کنند به دلیل دردمند بودن خودشان است.
نیچه بر این عقیده است که آدم ھای عادی فکر می کنند که آدمھای والا دلبستگی به چیزی ندارند در
حالی که اشتباه فکر می کنند! او می گوید که اخلاق ھا را باید به صورت سلسله مراتب در نظر گرفت و
بینشان درجه بندی قائل شد. نیچه فلسفه اپیکوری لذت را به باد تمسخر می گیرد و اندیشه رنج و لذت را
سطحی می داند. او فایده باوری بنتام را زیر سئوال می برد و نیز می گوید که آنچه یک نفر را سزاوار است
می تواند سزاوار دیگری نباشد. او می گوید که لذت بیرحمی در دیدن رنج دیگران است اما فردی که بیرحم
است این بیرحمی گریبانگیر خودش ھم می شود و به خویشتن آزاری می رسد.
از نظر نیچه قدرت روح در از آن خود گرداندن است و احساس رشد به احساس قدرتمندی می رسد. او مرد
را خواھان حقیقت می داند اما زن را موجودی سحطی نگر معرفی می کند. نیچه مخالف دموکراسی ست
و نتیجه آن را پرورش بردگی و جباری می داند.
او روح آلمانی را دارای تضاد و ناپایداری و بی ثباتی می داند و موسیقی آلمانی را به دو نوع اروپایی و
وطنی تقسیم می کند. او نبوغ را بر دو نوع می داند: یا بارور می کند (مثل مرد) یا بارور می شود (مثل
زن). نیچه خود را آلمانی خوب نمی داند بلکه اروپایی خوب می داند و از میھن گرایی افراطی آلمانی ھا
بیزار است. از نظر او انگلیسی ھا مردمی سرسخت و جدی ھستند در حالی که فرانسوی ھا ظریف و
رمانتیک اند و آلمانی ھا دچار تضاد فکری ھستند. نیچه اختلاف طبقاتی را از ضروریات جامعه برای اشتیاق
به پرورش حالت ھای والاتر کمیاب تر دورتر و عامل چیرگی بر نفس می داند. او آغاز ھمه فرھنگ ھا را
بربریت می داند. از نظر او تکان خوردن بنیان عواطف یعنی زندگی در اثر آشوب غرایز باعث تباھی می شود.
او جامعه را برای جامعه نمی داند بلکه برای ھستی بالاتر می داند. اجحاف نکردن و آسیب نرساندن به
دیگران برای رسیدن به برابری اصل بنیادی جامعه است ولی خواست نفی زندگی ست چون زندگی بھره
کشیدن از دیگران است که ناتوان ترند. زندگی از نظر نیچه خواست قدرت است و بھره کشی به ذات
زندگی تعلق دارد و کارکرد بنیادی اورگانیسم است. نتیجه خواست زندگی خواست قدرت است که باعث
خواست بھره کشی می شود.
نیچه اخلاق را به دو نوع اخلاق فرمانروایان و اخلاق بردگان یا زیردستان تقسیم می کند. اخلاق فرمانروایان
تعیین کننده والا و پست است. او خود انسان والا را معیار ارزش می داند و اوست که ارزش آفرین است نه
کردار او. او از زیردستانش دستگیری می کند نه به خاطر دلسوزی و رحم بلکه به خاطر قدرتمندی اش. او
ضد از خود گذشتگی و نرمخویی ست و به خاطر خودخواھی اش بالاتر از خود را نمی بیند بلکه پایین تر از
خود را می بیند.او به سنت و دیرسالی تعلق دارد. در مقابل چنین اخلاقی اخلاق بردگان است که بدبین
ھستند و قدرتمندان را محکوم می کنند. آنھا برای کشیدن بار زندگی اخلاق شکیبایی رحم و سودمندی را
دارند. از نظر آنھا ھر چه ترس انگیز است شر است. پس فرد بی ضرر و احمق خوب است. فرق بین این دو
اخلاق اشتیاق به آزادی و شادی از آن است. نیچه عشق را فریبنده و ویرانگر می داند نه نجات بخش. او
می گوید که با رنج عمیق درونی آدمی از دیگران جدا می شود و والا می شود. انسان ھای آزاده دل
شکسته و پر غرور خود را پنھان می کنند. نیچه معتقد است که پاکی نفس جدایی می آورد. او ھر امتیازی
را وظیفه دانستن و از مسئولیت فروگذار نکردن و آن را به دیگران محول نکردن را از نشانه ھای والا بودن
می داند. آدم ھای والا کمتر زخم و آسیب می بینند. او می گوید که با دیگران بودن آلودگی می آورد. چھار
فریدریش نیچھ - اندیشھ ھا و نظریات نیچھ Page 4 of 9
 2011/12/21
فضیلتی که نیچه مطرح می کند عبارت است از: دلیری درون بینی ھمدلی و تنھایی که گرایش به آنھا
سبب پاکی می شود. از نظر او آنچه والا بودن یک فرد را ثابت می کند کرده ھای او نیست چون بیخ و بن
آنھا معلوم نیست و معانی مختلف دارند بلکه ایمان اوست. فرد خلوت نشین می گوید که واقعیت در کتاب
ھای نیست و فیلسوف آن را پنھان می کند. فرد والا از فھمیده شدن توسط دیگران در ھراس است نه از بد
فھمیده شدن چون می داند که کسانی که او را بفھمند به سرنوشت او یعنی رنج کشیدن در دنیا دچار
خواھند شد.
نشان دادن تعلق مسیح به مسیحیت نوظھور است. یعنی درست بر خلاف آن چیزی � بر ضد دجال � ھدف
که عده ای فکر می کنند ھدف رابطه مسیح با زھد مسیحی و پروتستانتیسم نوظھور نیست. یکی از
مسائل محوری در کتاب بر ضد دجال موضوع تقلید از مسیح و پیش داوری درباره اوست. این بحث نشان
می دھد مسیحیت ناصره چه مقدار با مسیحیت جدید شھر رم تفاوت دارد. بحث پیش داوری در آثار نیچه
مسأله مھمی است؛ زیرا نشان می دھد آنچه درباره معاد در مسیحیت بیان شده ناشی از عدم توانایی
آنان برای حل مشکلات این جھانی است. در چارچوب روانشناسی نیچه، توانایی و آزادی، ناشی از ضعف و
قدرت روح است. نیچه با موقعیتی بالاتر از سطح بشر سعی دارد، درباره مفاھیم مسیحیت شک و تردید
شک و � ایجاد کند تا بتواند بنیادھای آن را از بین ببرد، بنابراین موضوع دیگری که برای او اھمیت می یابد
می نویسد و � حقیقت و دروغ � است. این موضوع برای نیچه تا آنجا اھمیت دارد که او مقاله ای به نام � یقین
در آن از معرفت، حدود و ویژگیھای آن یاد می کند. از این منظر او به موضوع ھنر نیز توجه می کند.
نیچه خط سوم تفکر او را شکل می دھد. این کتاب بیان تعالیم و آموزه ھای زرتشت � چنین گفت زرتشت �
نیست، بلکه تلاش نیچه در راستای کشف بیانیه ھای جدید، برای کنش و سخن گفتن است. نیچه
می دانست ھر گونه تقابل انتزاعی میان جھان ظاھری و جھان حقیقی، نھایتاً در ذھنی گرایی ریشه دارد و
فراھم (Object) یا جھان عینی � ابژه � است که زمینه را برای بروز (subject) یا فاعل شناسا � سوژه � این
می کند؛ بنابراین ھیچگاه نقش خود را به عنوان سوژه در بازآفرینی آثارش انکار نکرد.
نیچه از سرسخت ترين منتقدين تفكر و فلسفه سنت گراست. مھمترين مشخصات آثار و افكار او تیزبینی
تحلیل گرايانه ، زبان گويا ، شكاكیت عمیق نسبت به دين ، قدرت و نیز ترديد جدی در توانايی شناخت
علمی انسان است. به عقیده نیچه كوشش انسان در راه شناخت واقعیت قبل از ھرچیز از نیاز او به نتیجه
كار و دستیابی به پايداری ناشی میشود. لذا انسان در رويكرد جھان شناسی خود در جستجوی ساده
كردن و قابل پیش بینی كردن پرسشھاست. نیچه منتقد سرسخت آسان گیری در شناخت و بررسی
است. بر اساس چنین دركی است كه نیچه به انتقاد شديد و راديكال از ذھنی بودن فلسفه و متافیزيك و
دين و فرھنگ می پردازد. او اين باور را پیش می كشد كه ھیچ يك از مفاھیم و آموزه ھای دينی ، فلسفی و
مرامی به خودی خود دارای ارزش مھمی نیستند بلكه اين انسانھا ھستند كه به آنھا ارزش داده و نظام
ارزشگذاری را ايجاد كرده اند. اين انسانھا نیز عملا انگیزه ای جز ساده كردن حقیقت و اخلاق و قابل پیش
بینی كردن بغرنجی ھا ندارند. اما نیچه پس از اين انتقادات تند و تیز ، خود در پی ايجاد دستگاه مفھومی
محض است. او ھمه كوشش خود را صرف � اخلاق � و � حقیقت � تازه ای نیست. زيرا نیچه اصولا منتقد
افشاه انگیزه ھايی می كند كه در پشت ارزشگذاری ھای موجود نھفته است. از ھمین رو نیچه و نگرش
انتقادی او ھمچون كارآمدترين راه گشای مدرنیته محسوب میشود. زيرا رويكرد عمومی او با ھمه زيگزاگھا و
فراز و نشیب ھا بطور كلی ھمواره در جستجوی نقد ارزشھای از پیش تعیین شده است. او از اين طريق در
حقیقت نقش بزرگی در افزايش آگاھی انسانی ، تابو شكنی و نشان دادن نسبی بودن ارزشھای بشری و
مفھومی ، بازی كرد. تصادفی نیست كه وی را يكی از بزرگترين و موثرترين متفكران شكل دھنده شناخت و
معرفت امروزی بشر میدانند.
و نیروھای تباه كننده زندگی � دشمن درون ی � نیچه زندگی پر درد و رنج و پیكار ستودنی اش در راه غلبه بر
اكه � برشته تحرير در اوج بلوغ فكری در ٤٥ سالگی در آخرين كتاب خويش بنام � اين است انسا ن � اش را
در آورد كه در زير به بررسی آن خواھیم پرداخت. (Verket Ecce Homo)(١٨٨٨) � ھومه
بايد بخاطر داشت كه از افكار و زندگی نیچه تفاسیر گوناگونی وجود دارد ، اما بخش زيادی از سوه برداشتھا و بويژه نسبت دادن افكار نژادپرستانه و فاشیستی به نیچه بشدت نادرست و مغرضانه است. زيرا
افكار او درباره انسان كه در زير بدان خواھیم پرداخت مغاير با چنین برداشتھايی است. اما يك دلیل مھم
سواستفاده از نیچه مواضع سیاسی خواھر او الیزابت و بويژه شوھر خواھر او می باشد. خواھر نیچه با يك
مرد فاشیست آلمانی ازدواج كرده بود و از نظر تمايلات فكری و سیاسی تحت تاثیر شوھرش قرار داشت.
شوھر خواھر نیچه به دلیل موقعیتی كه برای نگھداری و مراقبت از نیچه در سالھای پايانی زندگی فراھم
شده بود ، به نام هھا و دست نوشته ھای نیچه دسترسی داشت و از آنھا بطور مغرضانه ای بويژه پس از
مرگ نیچه سواستفاده كرد. شوھر خواھر نیچه بسیاری از نامه ھا و دست نوشته ھای او را نابود و يا
سانسور كرد و در بخشی از آنھا نیز دست كاری كرد. كوشش آگاھانه و مغرضانه او اين بود كه نیچه را از
نظر فكری ھمداستان خود و بعنوان يك فیلسوف طرفدار نژاد برتر و مدافع نظريات فاشیستی معرفی كند.
اما يك دلیل ديگر تنوع برداشتھا از نیچه و بويژه قرائتھای منفی از او ، رويكرد و طرز نگاه و نوشتار خود نیچه
می باشد. متون و نوشته ھای نیچه از ويژگی خاصی برخوردارند كه مختص خود اوست. آثار نیچه پژواك
ذھنیت تند و تیز ، پرشور و طغیانگرانه اوست. نوشته ھای او بسیار دشوار و پیچیده است. نقل قول كوتاه و
خارج از متن از آثار نیچه بی اندازه دشوار است. لذا نوشته ھای او به اشكال گوناگون و بدون توجه به متن و
فریدریش نیچھ - اندیشھ ھا و نظریات نیچھ Page 5 of 9
 2011/12/21
موضوع و ھدف نويسنده بطور يكجانبه ای مورد برداشتھای عجیب و غريب قرار گرفته است. از اينرو شناخت
خود نیچه و شخصیت و افكار او برای راھیابی به آثارش از اھمیت بسزايی برخوردار است.
نیچه به فرھنگ ، زبان و اساطیر يونان باستان علاقه شگرفی داشت. با وجود انتقادات شديدی كه نیچه به
دوران و افكار رمانتیك داشت ، اما در رفتار خود تا حدی تحت تاثیر رمانتیك ھا بود. نیچه نیز مانند لردبايرون
شاعر بزرگ و نامور دوران رمانتیك در واقع يك اشراف زاده طغیانگر بود و تصادفی نیست كه از يكسو
مورد انتقاد قرار میداد ، اما � اخلاق گرايان متعصب � فلاسفه دوران روشنگری بويژه كانت و روسو را بعنوان
به بايرون و آثار او عشق می ورزيد. اما يك ويژگی شگرف نیچه ، كوشش او برای در ھم آمیزی و تركیب
ارزشھای دو گانه است. زيرا نیچه از يكسو ستايش گر ابر انسان نه به معنای لغوی و زورمندی بلكه به
معنای توانمند شدن انسان است و از سوی ديگر به فلسفه ، ادبیات و ھنر و بويژه موسیقی عشق
می ورزد.
فیلسوف مشھور و معاصر انگلیسی از اين نظر به مقايسه میان نیچه و (Bertrand Russell) برتراند راسل
ماكیاولی می پردازد. به عقیده وی با وجود تمايزات زيادی كه میان اين دو متفكر وجود دارد ، شباھتھای
ماكیاولی انديش هھای خود را از تجربه عملی سیاست � : زيادی میتوان در میان آنھا يافت. راسل می نويسد
پیشگی و زندگی می گرفت و ھیچگاه يك نظريه پرداز تجريدی و پر وسواس و بلند پرواز نبود. اما نیچه فردی
دانش آموخته بود كه آموزه ھای خود را براساس مطالعه و دانش و تعمق فلسفی و تجريدی پیش كشید.
اما تشابه آنھا بسیار بیشتر از تمايزاتشان است. فلسفه اجتماعی نیچه دارای ھم پیوندی بسیار نزديكی با
انديشه ھای ماكیاولی در كتاب شھريار دارد. آموزه ھای ھر دو آنھا در باره قدرت ، اخلاق و مسیحیت دارای
�. نزديكی ھای بسیاری است. ھر دو آنھا رويكردی ضد مسیحی دارند
را میتوان از مناطر گوناگون مورد بحث قرار داد. گاھی منظور � منیت � و � من � تاويل نیچه از مفھوم فرديت و
قرار میدھد و گاھی دركی تفسیر گرايانه است كه در برابر � تنوع � نیچه از فرديت مفھومی است كه در برابر
پوزيتیويسم قرار میدھد. اما مسئله اساسی او نفی حقیقت مطلق است. نیچه در برابر اين آموزه
ھرگز تنھا فاكت ھا وجود ندارند ، بلكه � : می گويد ، � تنھا فاكت ھا وجود دارند � : پوزيتیويستی كه می گويد
دنیا در برابر برداشتھای بی پايان و � : نیچه بر اين باور است كه �. انواع تفاسیر و برداشتھا از آنھا وجود دارند
بی انتھا به گونه ای باز قرار دارد. ھر يك از اين برداشتھا درباره جھان ھستی دارای پیش فرضھای معینی
قرار دارد. ھر يك از اين تاويلات نه نفی � قدرت � است كه در پیوند نزديك با خواست تحقق آنھا بر اساس
به باور نیچه اين تاويل ھا گاه چنان نسبت به ھمديگر متفاوت �. كننده و نه قابل تبديل به تاويل ديگری است
و متعار ضاند كه بازشناخت متن اصلی را دشوار می كنند. نیچه مثلا در باره تاويل ھای گوناگون از انقلاب
باز شناختن متن از پس تاويل ھا كاری است بسیار دشوار ، انگار متن پشت تفسیرھا � : فرانسه می گويد
�. گم شده است
با تاكید بر اينكه از نظر نیچه تاويل � نیچه ، فرويد و ماركس � لذا تصادفی نیست كه میشل فوكو در مقاله
اين سه متفكر ما را در برابر يك امكان تازه برای تاويل كردن قرار دادند � : ھرگز متوقف نم یشود ، نوشت كه
ھمچنین تصادفی نیست كه اكثر متفكران پسامدرن به �. و بار ديگر امكانی برای ھرمنوتیك به وجود آوردند
پیروی از نیچه پرداخته و يا تحت تاثیر او بوده اند. كسانی مانند میشل فوكو ، ژاك دريدا ، فیلیپ لاكولابارت از
اين جمله اند. در میان آنھا بويژه ژاك دريدا فیلسوف مستقلی بود كه دل سپردگی بسیاری به نیچه داشت و
در نوشته ھايش به انتقاد راديكال از آيین ھای سنت گرايانه پرداخت و سھم قابل توجھی در روی برگردندان
نسلی از روشنفكران غربی از ماركسیسم ارتدكس و از انقلابی گری ھمچون راه علاج بیماريھای اجتماعی
داشت.
: � ابر انسان � مفھوم فرديت انسانی در نماد
به باور نیچه ھوش و شناخت انسان بی نھايت و بی انتھا نیست بلكه محدود و مشخص است. ھمین
قرائت از محدوديت درك انسانی است كه نیچه را به ترديد و انتقاد از تاويل ھای انسانی می كشاند و اين
متفكر را به شكاكیت و فلسفه انتقادی رھنمون میشود. بعبارت ديگر فردباوری نیچه نه محصول باور او به
توانايی شگرف انسانی بلكه ناشی از ترديد او به نگاه انسان به جھان پیرامونی اش است. علت پاي های
رويكرد انتقادی نیچه به انسان و جامعه در نگرش ضد دينی او نھفته است. نیچه بر اين باور است كه تفكر
دينی نزديك به ٢٠٠٠ سال بر انديشه انسان چیره بوده است. اين ارزشھای دينی ھمواره به انسان امر و
نھی كرده و به او حكم كرده اند كه چه بايد كرد و چه نبايد كرد. چیرگی نگرش اخلاق و فرھنگ دينی بر
انسان يوغی به گردن او نھاده است و رھايی انسان از يوغ اين بندگی تنھا زمانی مقدور است كه از آن
بلگسلد.
دين را به اژدھايی تشبیه می كند كه طی قرنھا بر سرنوشت و تفكر � چنین گفت زرتشت � نیچه در كتاب
انسان فرمان رانده است. اخلاق دينی و دستورالعمل ھايی كه اين ارزشھا برای زندگی انسان در نظر گرفته
ھمچون جبری دروغین است كه مانع روشن بینی و شناخت و تكامل انسان است. بنابراين عامل اصلی
محدوديت بینش انسان ، دين و ارزشھای ناشی از آن می باشد. راه انسان برای فرديت يافتن از مسیر غلبه
� ابر انسان � بر اخلاق دينی می گذرد و لذا بايد بر اين اخلاق دينی چیره گشت و آنرا بدور افكند تا بتوان به
تبديل شد و بر محدوديتھای بینشی انسان عادی فايق آمد. نیچه تاكید می كند كه انسان بجای پذيرش
فریدریش نیچھ - اندیشھ ھا و نظریات نیچھ Page 6 of 9
 2011/12/21
بايد ، �. ... تو مكلف به � : يوغی كه اژدھای مسیحیت به گردن او نھاده و ھمواره بر او فرمان رانده است كه
اين نخستین پیش شرط گسستن از اخلاق دينی و گام .� من می خواھم � : به شیری تبديل شود كه بگويد
نھادن در راه خلاقیت فردی و انسانی است. اما اين نیز برای تبديل شدن به فرديت قھرمانانه كافی نیست.
نماد تولدی � كودك معصوم � بايد يك گام ديگر به پیش نھاد و از شیر به كودكی معصوم تبديل شد. چرا كه
تازه و دست نخورده است. تولد تازه انسان به معنای آن است كه ھیچ سنت و ارزش از پیش تعیین شده ای
بر ذھنیت انسان نقش نه بسته است. ذھنیت كودك معصوم از ھر گونه ارزشھای تحمیلی مسیحیت
مبراست و لذا توانايی گسستن از ارزشھای دروغین و از پیش ساخته شده و ساده انگارانه را داراست.
ابر � بنابراين شیر ، نماد ترديد و شكاكیت و انتقاد از فرھنگ و اخلاق دينی است ، اما ھنوز به معنای
شدن نیست ، بلكه به معنای فردگرايی قھرمانانه است. � انسان
نیچه در اكثر آثار خود به انتقاد شديد از مسیحیت می پردازد و آنرا علت اصلی ركود و نزول انسان میداند.
قدرت دين بر انسان قدرتی نامربوط و نا به حق است و لذا بايد بر افتد. اما در پاسخ به پرسش ارزشھايی
كه بايد جايگزين ارزشھای دينی گردند ، نیچه با تاكید می گويد: ھیچ چیز.
چنین پاسخی نشانه شكاكیت و رويكرد انتقادی او به جامعه و انسان است. اما نگرش انتقادی نیچه در
واقع نه متوجه انسان و جامعه بلكه اخلاق و ارزشھای حاكم بر آنھاست. با چنین نگاھی است كه نیچه
را پیش می كشد كه مراد او تاكید بر فرديت انسان است. نیچه با گذار از مفھوم � ابر انسان � مفھوم
انسانھای عادی ذوب شده در دين يا در ايدئولوژی و يا ھر مفھوم مشابه در جستجوی فرديت انسانی است
غیر عادی و فراتر از ارزشھای عام بشری جلوه گر میشود. نیچه از � قھرمانی � كه در دوران او ھمچون نماد
نبود قھرمان در جامعه مدرن شكوه مند است. با اين وجود قھرمان مورد نظر نیچه نه نوابغ و يا شوالیه ھا
نیرومندتر می سازند و ارزشھا و اخلاق حاكم بر � خود بودن � بلكه كسان یاند كه انسان را در انسان بودن و
جامعه را زير سوال می برند. اما بايد بخاطر سپرد كه در اين ستیز علیه ارزشھای رسمی و اخلاق غالب
اجتماع ھیچ حقیقت مطلقی وجود ندارد. اين بدان معنی است كه انسان ھرگز قادر به دسترسی به
پیكاری � ابر انسان � حقیقت مطلق نیست. لذا تلاش فرد انسانی برای خود يابی و راھیابی بسوی ايده آل
است تراژيك. اما ھمین پیكار تراژيك است كه انسان را به منزلت قھرمانی فرا می روياند و از خود فراتر
می برد.
انسان چگونه آن میشود كه ھست؟
اكه � آخرين كتاب نیچه كه حاصل تاملات و بازنگری انديشه ھا و فشرده ھمه زندگی و آموزه ھای اوست
تحلیل زندگی نیچه و � اكه ھومو � . نام دارد � اين است انسا ن � (Verket Ecce Homo)(١٨٨٨) � ھومو
كوششی در راه خودشناسی و خوديابی و شیوه آن است. در اين كتاب نیچه به توصیف و تحلیل شرايطی
می پردازد كه به پرورش و ساختن يك متفكر و فیلسوف منجر میشود. نیچه خود را با سقراط و افلاطون
مقايسه می كند تا بتواند پرسش مركزی كتاب خود يعنی شكافتن چگونگی خلق يك متفكر را توضیح دھد.
ھدف نیچه از اين مقايسه آن است كه راه غلبه انسان بر خود خويشتن را نشان دھد. او در جستجوی
فراروياندن انسان به مرزھايی فراسوی خود و فراسوی ارزشھای دينی و سنتی حاكم است.
بايد تصريح كرد كه در اين رويكرد نويسنده ھرگز نشانی از تواضع و فروتنی نمی توان ديد. او آشكارا خود را
می نامد و اصولا فروتنی را ھمچون ارسطو رويكردی نابخردانه و نشانه فقدان اعتماد � يك فیلسوف بزرگ �
بنفس آدمی می شمرد.
كتاب شامل ١٤ فصل است. نیچه در فصول نخست ھنگامی كه به توصیف موقعیت و منزلت فیلسوف و
متفكر می پردازد ، مقام فیلسوف را در حد پیامبران بالا می برد. نیچه بدون تواضع خود را در مقام فیلسوف
قرار میدھد و در اين رويكرد روشی آشكارا خودمركز بینانه دارد. او پرسشھايی پیش می كشد كه خواننده را
چرا من موفق به خلق چنان آثار مھمی در زندگی � ، � چرا من چنین ھشیارم � : در شگفتی فرو می برد
چرا من يك � ، � ؟ چرا من فراتر از يك انسان عادی ام � ، � ؟ چرا من اصلا يك سرنوشت ام � ، � ؟ شدم
� ؟ دينامیت ھستم
شامل دو بخش است. بخش نخست كه به خود شناسی اختصاص دارد و نويسنده سرنوشت � اكه ھومو �
خود را با سرنوشت فلسفه پیوند میزند. بخش دوم سیر منطقی و كرونولوژيك زندگی و آثار نويسنده را در بر
می گیرد.
از توضیحات نويسنده میتوان دريافت كه زندگی بسیار سختی را پشت سر گذاشته و اخلاق سخت گیرانه
دينی را با ھمه وجود حس كرده ، اما ھیچگاه تسلیم آن نشده و میل چیرگی بر آن ھمواره در درونش
شعله ور بوده است. اما پرسش مركزی او حول محور گزينش راھی است كه او را به چنان انسانی تبديل
سرنوشت خود او ھمچون فیلسوف و متفكر است. � اكه ھومو � كرده است كه است. بعبارت ديگر
نیچه تاكید می كند كه راه تبديل او به انسانی فراتر از يك انسان عادی اخلاق گرا ، گذر از مسیر دشوار
بنگرد ، ھرگز قادر به كاربرد � سايه خد ا � طغیان علیه متافیزيك بوده است. زيرا انسان اگر خود را ھمچون
فریدریش نیچھ - اندیشھ ھا و نظریات نیچھ Page 7 of 9
 2011/12/21
نیروی عقل خود و ايجاد پلی بسوی خود برای فراتر رفتن از خود و گزينش زندگی آزادتر و تازه تر نیست.
پربارترين دوران زندگی و فصل پختگی و كشت محصول � را در ٤٥ سالگی كه به گفته او � اكه ھومو � نیچه
اين ماه اكتبر ھمان ماه تولد من است كه نماد � : به رشته تحرير در آورده است. می نويسد � زندگی است
تقديم � ھديه زندگی � بعنوان � خود � نیچه كتاب را به .� پايیز زيبا و فصل درو و برداشت میوه زندگی است
می كند. اما اين دوران پختگی نويسنده در حقیقت فصل نگاه دوباره به زندگی و تفسیر آن نیز ھست. تنھا
در پرتو چنین بازبینی و نقد زندگی پشت سر است كه می میتوان به آينده نگريست و به پرسش چگونه
انسان شدن انسان چنانكه ھست پاسخ داد. نیچه تاكید می كند كه به ھمین دلیل ناگزير است كه زندگی
اش را دوباره داوری كند و تكلیف خود را با خود روشن كند. لذا بايد به يك خانه تكانی و بريدن ناف زندگی
خود دست زند و آنچه را كه بايد بدور بريزد از آنچه كه بايد حفظ شود ، جدا كند. زيرا تنھا از اينراه است كه
انسان میتواند به زندگی خود ارزش دھد و خود را جاودانه كند. در اين بازبینی بايد با گذشته برخوردی فعال
كرد و حساب خود را با گذشته روشن كرد. در اين كار بايد روشن كرد كه چه چیزی ارزش حفظ شدن و
تقويت را داراست و چه چیزی بايد ترك شود. در اين بازبینی گذشته نیچه بر چند موضوع انگشت می گذارد.
نخست اينكه مروری بر زندگی خود و نیز ديگر فلاسفه روشن می كند كه چیزی بنام حقیقت مطلق وجود
ندارد. آنچه كه وجود داشته از يكسو متافیزيك ، برداشتھا و تاويل ھای گوناگون از مسايل و ظواھر بوده است
نھفته است. نیچه تاكید � نفس آزاد انسانی � كه در � زندگی بخش � و � دانش شاد � و از سوی ديگر
دانسته ، او زندگی را سرشار از نشاط و � تدارك مرگ � می كند كه وی بر خلاف سقراط كه ھمه زندگی را
است. در � نفس كشیدن در ھوای تاز ه � عشق به سرنوشت میداند. لذا فلسفه و فعالیت فلسفی عین
تبديل انسان مخلوق به � : تشريح پروژه فلسفی خود ، نیچه تاكید می كند كه جوھر آن عبارت بوده است از
اما برای اين كار لازم است كه ھمه ارزشھايی را كه خوب و بد و نیك و شر و مثبت و .� انسان آفريدگار
منفی را آفريده اند زير سوال برد. نیچه در پاسخ به اين پرسش كه كدام معیارھا ، شاخص چنین
ارزشگذاريھاي یاند ، از عقل عملی و يا عقل ناب سخن می گويد. اما در گام بعد نشان میدھد كه اين عقل
، � حقیقت � : عملی يا عقل ناب نیز چیزی جز ارزشھای چھار گانه ای نیست كه در چھار مفھوم بنیادی
جلوه گر میشود. نیچه تاكید می كند كه برای دستیابی به منبع واقعی حیات � باور � و � دانش � ، � اخلاق �
وظیفه فلسفه نه بررسی ايده حقیقت بلكه درست زير و رو كردن ھمین مفاھیم چھارگانه است. بنابراين از
تلقی میشود ، مورد � باور � و � دانش � ، � اخلاق � ، � حقیقت � ديد نیچه بسیار لازم است ھمه آنچه كه
بازبینی قرار گیرد و دست كم صحت و سقم آنھا با ترديد و انتقاد نگريسته شود.
نیچه با انتقاد تند از كانت می گويد او قصد داشت كه از طريق عقل و معرفت به ايده خرد ناب دست يابد ،
اما ھمین رويكرد را بايد زير سوال برد. زيرا بدون افشا و انتقاد از نیروھا و ارزشھايی كه معیارھای كاذب ما را
آفريده اند و به دشمن زندگی انسان تبديل شده اند ، نمیتوان راه رھايی را يافت. نیچه منظور خود از زير
ارزشھای چھارگانه �. آن باش كه ھستی � : سوال بردن اين ارزشھا را بطور فشرده چنین خلاصه می كند كه
فوق بجای آنكه كمكی به خلاق كردن انسان كنند ، در عمل مانع ديدن و كشف خود انسان شده اند. انسان
به دلیل ترس از خدا و يا در نظر گرفتن خیر و شر قبل از ھر چیز خود را می فريبد و راه كشف و خوديابی را بر
خود مسدود می كند.
نیچه آنگاه تحلیل از گذشته را به نگاه به آينده پیوند می زند و می گويد مھمترين ھدف انسان غلبه بر خود و
ساختن پلی بسوی خود بايد باشد تا بتواند نواقص خود را بازيابد و شناخت درستی از خود كسب كند. در
اين كوشش نیچه راه و رويكرد خود را پیش می كشد و می گويد می خواھد صادقانه ھمه چیز را روی میز
علیرغم بیماريھای مختلف ، خود را كاملا سالم میدانم. صرفنظر از اينكه اندام و ارگانھای � : بگذارد. می گويد
در توضیح �. من چه واكنشی نشان دھند ، من سالم ھستم. اين معادله شگرفی است ، اما چنین است
ھويت انسان ھمواره دوگانه است. چیزی بنام حقیقت مطلق وجود � : اين معادله شگفت انگیز می گويد
ندارد. ھويت انسان چیزی میان مرگ و زندگی است. انسان ھمزمان ھم مرگ است و ھم زندگی. زندگی
نیچه تجربه خود از زندگی را باز می كند و �. ارثیه ای است دوگانه كه در جايی میان تباھی و نیكی قرار دارد
توضیح میدھد پدرش ھنگامی كه ٣٦ ساله بود و او تنھا چھار سال داشت ، با زندگی وداع كرد. اما در اين
تباھی و انحطاط او توانست با كمك مادر خود كه نماد عشق به زندگی بود ، نیروی نشاط و شادی بخش
زندگی را كشف كند و بر تباھی چیره گردد.
نیچه تاكید می كند كه علیرغم بیماريھای گوناگون ھرگز خود را قربانی نیروھايی تباه كننده زندگی نمیداند.
می گويد تباھی را از پدرش به ارث برده بود ، اما توانست از راه شناخت خود بر خود غلبه كند و علیرغم
در تاريك ترين روزھای زندگی نیز در جايی روشنايی وجود � : دردھای گوناگون به زندگی بازگردد. می گويد
دارد كه بايد آنر كشف كرد تا بتوان نیروی زندگی را بازيافت. اما كشف نیروی زندگی تنھا با نیروھای درونی
انسان ممكن است. بايد توانايی دگرگونی از تباھی به زندگی را در خود كشف كرد و از انحطاط به حیات
نیچه می گويد تنھا با زير سوال بردن ارزشھای كاذب توانسته است بر بیماری كه دشمن درونی .� گذر كر د
برای آن كس كه از درون دالان تنگ بیماری گذشته است ، � : او بوده است ، چیره گردد. نیچه می نويسد
�. زندگی زيبايی و نشاط ديگری دارد. درد و زندگی در ستیز با يكديگر نیستند ، فراسوی آنھا را بايد ديد
انديشه انتقادی دوران مدرن :
فریدریش نیچھ - اندیشھ ھا و نظریات نیچھ Page 8 of 9
 2011/12/21
در حقیقت میتوان گفت كه عبارت فوق ، جوھر فلسفه نیچه را تشكیل میدھد. اين دريافت بدان معنی
است كه انسان ھمواره در حال دگرگونی است و ھويت يگانه ای ندارد. لذا حقیقت يگانه ای نیز وجود ندارد ،
به اين ترتیب اھمیت اساسی رويكرد انتقادی نیچه در تابو شكنی و .� تحمل حقیقت � اما ھنر واقعی يعنی
نقد ارزشھای حاكم است كه ھموار كننده راه انسان مدرن بشمار میايد. اين نگرش نیچه يكی از ستونھای
مستحكم و سنتی فلسفه و تفكر غرب را كه مبتنی بر دين ، مسیحیت و نگاه به جامعه و انسان بر اساس
شمردن جايگاه ارزشھا بود ، مورد چالش جدی � مادون � و � مافوق � و � پايین � و � بالا � و � اخلاق دينی �
قرار داد. نیچه نشان داد كه چنین ارزشھايی جاودانی وجود ندارند. نظريه نیچه نه تنھا تضاد انديشی در
فلسفه و اخللاق و سیاست را بطور راديكال رد كرد بلكه در عمل نگاه مثبتی به چالشھای واقعی زندگی
ايجاد كرد و نشان داد كه انسان میتواند حتی از تباه ترين و بدترين موقعیتھا نیز بھره برداری مثبت كند.
بعبارت ديگر راه خلاصی واقعی نه در ثنويت و اجبار به انتخاب میان يزيد و حسین و يا بھشت و جھنم و يا
جنگ و صلح بلكه در فراسوی آنھاست.
� انسان � به انديشه � اكه ھومو � را پیش كشیده بود در آخرين اثر خود � ابر انسان � نیچه كه قبلا انديشه
چنانكه ھست و آنچه میتواند شود ، رسید.
در اين ترديدی نیست كه نیچه برخلاف برخی از تفاسیر اصولا ھرگز تمايلی به قدرت نداشت و ھرگز
به مفھوم لغوی كلمه باشد. يكی از عناصر مركزی انديشه نیچه طغیان علیه � ابر انسان � نمی خواست يك
به شكل سنتی خود مطرح � پايین � و � بالا � است. اصولا برای نیچه معنای خوب و بد و � اخلاق بردگی �
نبود بلكه ارزشھايی را � انسان بدتر � و � انسان برتر � نبود. او ھرگز نه تنھا در پی تقسیم بندی انسانھا به
كه اين گونه تقسیم بنديھا را م یآفريدند و میان انسانھا ديوار می كشیدند به شدت زير سوال می برد. برای
نیچه خود انسان و زندگی او و چگونه انسان شدن انسان ، اھمیت مركزی داشت.
اما خود به .� گريه نكن ، نخند ، بیندي ش � : نیچه بشدت تحت تاثیر باروخ اسپینوزا بود كه شعارش اين بود
يكی از بزرگترين و موثرترين متفكران و فیلسوفان غرب تبديل شد و امروزه به عنوان يكی از پنچ متفكر بزرگ
دنیا بشمار میرود. او ابتدا محقق زبان بود و كتاب انجیل را به زبان اصلی اش خوانده بود و در خانواده بشدت
مذھبی با عمق روح و تربیت مذھبی آشنايی يافته بود. نیچه تبديل انسان به موجودی گناھكار را كه بايد از
عفو شود ، بشدت ضد انسانی میدانست. او بر اين � نیروھای بالايی � طريق طلب بخشش از پروردگار و
باور بود كه دستگاه كلیسا و انديشه گناھكاری و عفو و نیز زندگی پس از مرگ در حقیقت زندگی و نیروی
خلاقیت را از انسان گرفته و او را اسیر كرده است. اين عین اخلاق بردگی و اسارت است كه انسان مجبور
شود در برابر قدرت حكام چه دينی و چه غیر دينی زانو زند و طلب عفو كند. نیچه در جايی در انتقاد شديد
ھنگام به دست گرفتن كتاب انجیل ، برای اجتناب از آلودگی بايد � : از مذھب و كتاب انجیل م یگويد
.� دستكش به دست كرد
انتقاد نیچه از دين و فرھنگ و ارزشھای حاكم بر جامعه چندی پس از مرگ وی مورد بازخوانی عمیق و
گسترده روشنفكران و انديشمندان غرب قرار گرفت و تبديل به رويكردی چنان فراگیر شد كه مدرنیته بدون
آن قادر به گشودن راه خويش بجلو نبود. جوھر اصلی انتقاد نیچه به اين دريافت منجر میشود كه در پشت
ارزشھا و گفتمانھا ، انسانھا قرار دارند. لذا انسان بايد خود را چنان كه ھست بشناسد و چیزی بنام شر
مطلق و نیك مطلق وجود ندارد. انسان تنھا از طريق بازشناخت و بازتعريف خود است كه ارزش واقعی خود
را م یيابد. باز تعريفی كه نه در سیستم ارزشگذاری نھادھا و رسوم موجود بلكه در فراسوی آنھا وجود دارد.
ھر چه می گذرد بر من بیشتر چنین می نمايد كه فیلسوف � : می نويسد � فراسوی نیك و بد � نیچه در كتاب
در مقام انسانی كه ناگزير از آن فردا و پس فرداست ، خود را ھمواره با امروز خويش در ستیز يافته است ، و
�. می بايد كه بیابد. دشمن او ھمواره آرمان امروز بوده است
اين سخن نیچه گوھر انديشه انتقادی مدرن است. چرا كه مدرن بودن به معنای نقد اوضاع كنونی است. از
اين منظر نیچه بعنوان گشاينده راه مدرنیته دشمن سن تھای جزمی است و به جنگ با گذشته ھا و نیز
امروز می رود و در اين پیكار دائمی با بقايای سنت ھا و جزم ھای گذشته و امروز حتی از پذيرش آرمانھای
امروز نیز سرباز میزند. در چنین پیكاری است كه نیچه در موقعیتی ناآرام قرار دارد و ھم با سنتھا و باورھای
كھنه می جنگد و ھم با آنچه كه به نظر اكثريت مردم درست می نمايد.
+ نوشته شده در سه شنبه چھاردھم آبان ١٣٨٧ ساعت ١٩:۵٢ توسط حجت محمودی | نظر بدھید
فریدریش نیچھ - اندیشھ ھا و نظریات نیچھ Page 9 of 9
 2011/12/21

چهارشنبه 30 آذر 1390 - 3:28:57 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://8178.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 30 آذر 1390   3:55:05 PM

به نظر شما چه چیزی باعث فساد در بین   
جوانان شده است

www.8178.gohardasht.com

آمار وبلاگ

6107 بازدید

12 بازدید امروز

4 بازدید دیروز

19 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements